خلاصه داستان: کاپیتان روناجاک جوتاتپ، پسر ارشد شاهزاده رونا پی، مسئولیت مراقبت از سونیدا، خواهر کوچکتر دوست مرحومش رو به عهده میگیره. وقتی روناجاک، سونیدا رو توی مدرسهای که خودش قبلا اونجا درس میخونده ثبتنام میکنه، با جيپيسوت، همکلاسی قدیمیش برخورد میکنه که حالا اونجا معلم شده. جيپيسوت به خاطر اذیتهایی که روناجاک توی بچگیش میکرد، اصلاً ازش خوشش نمیاد و خاطرات خوبی ازش نداره. اما وقتی سونیدا توی مدرسه مشکل پیدا میکنه، مجبور میشن با هم کنار بیان. دوست شدن با دشمن خونی هیچ وقت کار راحتی نیست. قضیه وقتی پیچیدهتر میشه که جيپيسوت میفهمه بچهی سرراهی بوده و ممکنه با توجه به سنجاق سینهای که از مادرش به یادگار مونده، از نسل دِیواپروم باشه. آیا ارتباط جيپيسوت با خاندان دِیواپروم برای روناجاک غیرقابل تحمل میشه، یا هردوشون میفهمن چیزی که دارن ارزشش رو داره که براش بجنگن؟
شاید بپسندید
لیست های مرتبط
اشتراک در
وارد شدن
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها